دی شب سخنرانی جالبی شنیدم از صادق لاریجانی (رییس قوه قضاییه در ایران) درباره چگونگی و چرایی اسلامی شدن علوم انسانی و طبیعی. احتمالن شما هم در جریان مسایل و اخبار جدیدی هستید که در این باره مطرح شده است. آقای لاریجانی در سه عنوان از امکان دینی شدن علم (به معنای عام) دفاع کردند. من ابتدا خلاصه ای از مضمون آن را نقل می کنم:
اول، پیش فرض های علم) او با استفاده از این اصل که علم بر پایه ی پیش فرض هایی بنا شده است، از این نظریه دفاع کرد که عقاید دینی هم می توانند نقش همان پیش فرض ها را در علوم بازی کنند. یکی از مثال هایی که او آورد فروید بود که از پیش فرض های جنسی برای تحلیل هاش استفاده می کرده است. او در نتیجه گیری گفت که این عاقلانه نیست که کسی در ساحت خداوند به نماز بایستد و بعد از آن در دفتر کارش به توسعه ی علومی بپردازد که نفی کننده ی اصول دینی ای است که فرد به آن معتقد هست. و نکته ی دیگر منابع محدودی هستند که فرد در اختیار دارد. یعنی وقتی منابع و زمان ما محدود است بهتر است صرف توسعه و بسط عقاید (پیش فرض های) خود ما باشد.
دوم، هدف علم) هدف از علم یکی از وجوهی هست که شایسته است تا در توافق با اصول دینی و حتا اگر نه دینی، اخلاقی باشد. آقای لاریجانی ادعایی از فیلسوف حاضر آقای دامیت* را هم مثال آورد (البته از آن دفاع نکردند) که اگر از سال هزارونهصد میلادی به بعد هیچ پیشرفتی در علم حاضر پدید نیامده بود، هیچ گواهی وجود ندارد که انسان چیزی بدتر از امروزش می بود. اینجا بیشتر علوم نظامی مورد توجه بود.
سوم، منشا الهامات علمی) او به استناد برخی فرقه ها و نویسنده ها مانند پوآنکاره، اول از این نظر دفاع کرد که خلق علمی می تواند منشاهای فرامادی داشته باشد و بعد از دین به عنوان یکی از منشاهای احتمالی ابداع علمی یاد کرد.
اول از همه اینکه من خیلی خوشحال شدم که آقای صادق لاریجانی آدمی با این درجه از مطالعات فلسفی و علمی است. راست اش انتظارش را هم نداشتم. آقای لاریجانی به نسبت بسیاری از آقایان که از روی باد معده و علوم عتیقه اظهار نظر می کنند بسیار جای محترمی دارد. من دو نقد به سخنان او دارم. اول باید بگویم که آنچه او مطرح کرد نه از زبان یک فیلسوف و محقق یا متخصص حوزوی بود، که اگر بود، شایسته بود تا نکته بینی های علمی و فلسفی را بر انگیزد. پر واضح است که من و احتمالن اکثر افراد حاضر در آن سالن و شنوندگان دیگر، او را پیام آور و مدافع ایده ی نظام حاکم می بینیم و نه یک فیلسوف و عالم بی طرف. این را از آن جهت می گویم که او بارها اشاره کرد که این موضوع سیاسی نیست اما به گمان من خودشان هم نیک می دانند که چیزی جز این نمی تواند باشد! نقد دوم این است که آنچه او در حوزه ی پیوند بین علم و دین گفت بیشتر در قالب احساس و درک فردی و درونی می تواند مطرح باشد تا یک دستور بخش نامه ای. به این معنا که عالم می بایست شخصن و در حوزه ی تخصص خود بر اثر کنکاش و به دلخواه رابطه ای بین علایق دینی و تخصص علمی خود برقرار کند. و پیش نیاز این جنبش، آزادی هست. یعنی فرد می باید در انتخاب این روش و سویه آزاد باشد. فراتر از آن، چه بسا در بسیاری از این کنکاش ها شخص عالم پیش فرض های دینی را به چالش بکشد و حتا رد کند که باز نیازمند آزادی در بیان آن هست. این مساله به هرسه گزاره ای که ایشان عنوان کردند؛ یعنی پیش فرض های دینی، اخلاق دینی و الهام دینی در علم قابل توسعه هست. و صدالبته باید پذیرفت که بسیاری دانشمندان (چه دینی و چه سکولار، هردو) هستند که چنین نمی پسندند که حوزه های دین و علم تداخل آشکار داشته باشند و این چیزی از ارزش علمی-تخصصی آنها نمی کاهد. به علاوه، برخلاف آنچه آقای لاریجانی گفتند بسیار معقول هم هست که کسی دین دار باشد و علوم ظاهرن منافی دین را مورد بحث قرار داد و آنچه اینجا ملاک عقلانیت هست نه دینی بودن یا نبودن، که فواید آن علم، اخلاق و عرف جامعه هست. با این مقدمه برگردیم به وضعیت نظام حاکم و روش های گزینشی آن: بیایید واقع بین باشیم و به این سوال ها پاسخ بدهیم که ماحصل این تفکر در قالب سیستم گزینشی حاضر چه خواهد بود؟ آزادی؟؟ یا نه، اینکه تنها متدینین می توانند به کرسی های استادی تکیه بزنند؟ جایگاه دیگر انواع آرا و افکار کجاست؟ غرب؟ همانطور که گفتم نقد من در اینجا بیشتر به چگونگی پیاده سازی این مساله برمی گردد و به نظر من چرایی آن یک مبحث دانشگاهی هست و من به آن اشاره ای نکرده ام.
*در جستجوی اینترنتی پیداش نکردم.
۱ نظر:
http://301040.blogsky.com/1389/08/27/post-610/
البته این مرتبط با یه پست قدیمی تره :دی
ارسال یک نظر