۱۳۹۱ تیر ۷, چهارشنبه

اثر لایدن فراست

اجاق های خوارک پزی که با برق کار می کنند معمولن به آهستگی سرد یا گرم می شوند. بارها به همین دلیل پیش آمده که ظرف پلاستیکی ای را بسوزانم و یا دست خودم را! مشکل عمده ی  من اما درست کردن برنج آب کش هست: دمای صفحه ی اجاق (که برنج با آب روی آن جوشیده) برای دم کشیدن برنج خیلی بالاست و طول می کشد تا خنک شود. گاهی با چند قطره آب سرد کمی سطح را خنک می کنم. این کار اگرچه خطرناک هست اما از طرفی خیلی جذاب هم هست. چطور؟  چون وقتی قطرات آب با سطح داغ اجاق برخورد می کنند  به طور غیر عادی و زیبایی شروع می کنند به غلت زدن روی سطح اجاق! به این پدیده اثر لایدن فراست می گویند. در واقع قطره های آب در برخورد با سطح داغ به سرعت بخار می شوندو یک لایه ی بخار دور آنها را می گیرد. این لایه به قطره ی آب اجازه می دهد که به راحتی روی صفحه ی اجاق بلغزد! و چون هدایت حرارتی لایه بخار بسیار کم است قطره آب به راحتی بخار نمی شود.

اگرچه این پدیده سرد شدن اجاق را کند می کند اما اتفاق بامزه ایست. گروه میث بایسترز مثال جالبی از این پدیده نشان داده اند (ویدیو زیر)  به این ترتیب که اگر یک فرد دست مرطوب اش را درون سرب مذاب فروببرد برای یک زمان کوتاه از آسیب دیدگی مصون خواهد بود. البته این کار دیگر خیلی خطرناکه برای امتحان کردن!


۱۳۹۱ تیر ۵, دوشنبه

تو را در چشمانم پاشیدم



شاید شما را هم گرفت این که این روز ها گوش می دهم:

Indochina, Capa jumps Jeep, two feet creep up the road.
To photo, to record meat lumps and war,
They advance as does his chance – very yellow white flash.
A violent wrench grips mass, rips light, tears limbs like rags,
Burst so high finally Capa lands,
Mine is a watery pit. Painless with immense distance.
From medic from colleague, friend, enemy, foe, him five yards from his leg, 
From you Taroooo
Do not spray into eyes – I have sprayed you into my eyes.

3:10 pm, Capa pends death, quivers, last rattles, last chokes.
All colours and cares glaze to Grey, shrivelled and stricken to dots,
Left hand grasps what the body grasps not – le photographe est mort. 3.1415, alive no longer my amour, faded for home May of '54.
Doors open like arms my love, Painless with a great closeness.
To Capa, to Capa Capa dark after nothing, re-united with his leg and with you, Tarooooo
Do not spray into eyes – I have sprayed you into my eyes.
Hey Taro!

پیوند به صفحه ی آهنگ های گروه آلت-جی در سوندکلود.
با این ویدیو هم «خوب» است!

۱۳۹۱ خرداد ۳۱, چهارشنبه

یک انسان، یک شامپانزه

روزهایی شد و این صفحه رنگی به خود ندید.. در این مدت اما کارهای جالبی انجام دادم و چیزهای جالبی خواندم که تصمیم دارم به تدریج باز در اینجا بنویسم. اولین نوشته را به معرفی یک مستند و یک انسان  جالب اختصاص می دهم.

شاید اسم جِین گودال (Jane Goodall) را شنیده باشید؛ پژوهشگر انگلیسی که تحقیقات وسیعی روی شامپانزه ها انجام داده. به طور خاص، تحقیقات گودال زمانی مورد توجه قرار گرفت که او موفق شد دو مشاهده ی مهم از زندگی شامپانزه ها را به دنیای علم منقل کند : اول اینکه برخلاف باورهای آن زمان، شامپانزه ها همانند انسان ها توانایی ساختن و استفاده از ابزار را دارند و دوم، شامپانزه ها تنها گیاه خوار نیستند. بیشتر کارهای گودال در آفریقا (پارک جنگلی گامبه در تانزانیا) صورت گرفته است. جین گودال بنیانگذار موسسه ای به نام خودش هم هست که کارهای جالبی در رابطه حفاظت، نگهداری و بررسی شامپانزه ها انجام می دهد. از جمله برنامه های این موسسه که من هم به آن علاقه دارم، دوره های همکاری داوطلبانه ای هست که در آفریقا برگزار می شوند.

با همکاری بین این موسسه و دیزنی-نیچر (Disneynature) به تازگی یه فیلم تهیه شده از زندگی جمعی شامپانزه ها. برخلاف فیلم های مستند، اما، این فیلم یه خط داستانی ملموس داره که آن را جذاب تر می کند؛ به این ترتیب که گروه فیلم برداری به طور خیلی اتفاقی، به یه شامپانزه نر (فردو) برخورد می کنند که (برخلاف عادات شامپانزه ها) مسیولیت نگهداری از یه بچه شامپانزه یتیم (اسکار) را به عهده می گیره. و این درحالی هست که فردو به طور همزمان مسیولیت سرپرستی خانواده ی بزرگ خودش را هم به عهده دارد.