شاهین نجفی، خواننده و ترانه سرای رپ/راک ایرانی ست؛ متولد هزاروسیصدوپنجاه ونه، انزلی، و از سال دوهزاروپنج ساکن آلمان. مدت هاست که می خواهم درباره ی او بنویسم. شاید از روزی که ترانه ی «مهدی» و «لوس آنجلسی ها» را از او در یک روز شنیدم. بارها شنیده ام که برای دومی شماتتش بکنند، اما کمتر شنیده ام بپرسند اولی را چرا خواند؟
شاهین نجفی کسی است با سرنوشتی مشابه به من و بسیاری از مردم امروز کشورمان. در نگاه من، او حاصل مجموعه ی استحاله های گوناگونی ست که نسل ما را در بر گرفت. فضای مذهبی سنتی که اولین جواب ها را به ذهن کودکانه ی ما می داد (تا مدت ها) برای ما محترم و گاهی عارفانه و خلسه آور بود. در کلاس و مدرسه و تلویزیون، ادبیات و فرهنگ با حافظ و سعدی و جَنگ و جُنگ می آمد و به سهراب و فروغ و ساعت خوش و اوشین می رسید. از تناقض گویی درونِ مدرسه و تلویزیون که بگذریم. زنگ های تفریح و توی خیابان ها اما، شباهتی به آنها نداشت؛ ترانه های «بدون شرح» از شبپره و گوگوش تا فرهاد، دستگاه پخش ویدیویی، روزنامه های متضاد، دخترهای ممنوع و.. از همان زمان بود که یاد گرفتیم در چندفضا، چند شخصیت داشته باشیم.
به تدریج که بزرگ شدیم، دنیای واقعی تر ظهور کرد. شوک بود وقتی فساد و شکاف طبقاتی و خط فقر را فهمیدیم و سوال های بسیاری ذهنمان را پر کرد. بسیاری از ما سعی کردند بی خیال باشند، حتا فرار کردند به دارو و بنگ و شیشه. خیلی هامان هم با منجی عالم بشریت شروع کردند و به مصدق و شریعتی و کوروش استحاله . اگرچه هم نسل ما و هم «آنها» درد را می فهمیدیم و می دانستیم، کمترکسی شجاعت و فرصت گفتن داشت و به نظرم آنجا بود که «مردمِ گوینده» قهرمان شدند. حتا قهرمان تر از چاره گرها؛ شاملو و اخوان، خاتمی و چهارده روزنامه، دانشجو، دانشجو، دانشجو.. پرده ها یک به یک فروافتادند. کم کمک صدای نسل ما هم شنیده می شد. و در همان حال و هوا بود که فرهنگ لغت ما شکل می گرفت. هر اعتراضی ارزش شد. حتا اگر فرزاد حسنی بود یا شب های برره.. توی همه ی این صداها آن ترانه های «بدون شرح» هم به تدریج تفسیر و تعبیری پیدا کردند. ما و شاهین حاصل این همه جورُواجورهای این سال ها هستیم؛ حاصل همخوابگی نامانوس و فکرنشده ی سنت و روشن فکری و مدرنیته ی وارداتی. حس دختر تنهایی را داشتیم که از همه سو به او خیانت شده.
شاهین نجفی کسی است با سرنوشتی مشابه به من و بسیاری از مردم امروز کشورمان. در نگاه من، او حاصل مجموعه ی استحاله های گوناگونی ست که نسل ما را در بر گرفت. فضای مذهبی سنتی که اولین جواب ها را به ذهن کودکانه ی ما می داد (تا مدت ها) برای ما محترم و گاهی عارفانه و خلسه آور بود. در کلاس و مدرسه و تلویزیون، ادبیات و فرهنگ با حافظ و سعدی و جَنگ و جُنگ می آمد و به سهراب و فروغ و ساعت خوش و اوشین می رسید. از تناقض گویی درونِ مدرسه و تلویزیون که بگذریم. زنگ های تفریح و توی خیابان ها اما، شباهتی به آنها نداشت؛ ترانه های «بدون شرح» از شبپره و گوگوش تا فرهاد، دستگاه پخش ویدیویی، روزنامه های متضاد، دخترهای ممنوع و.. از همان زمان بود که یاد گرفتیم در چندفضا، چند شخصیت داشته باشیم.
به تدریج که بزرگ شدیم، دنیای واقعی تر ظهور کرد. شوک بود وقتی فساد و شکاف طبقاتی و خط فقر را فهمیدیم و سوال های بسیاری ذهنمان را پر کرد. بسیاری از ما سعی کردند بی خیال باشند، حتا فرار کردند به دارو و بنگ و شیشه. خیلی هامان هم با منجی عالم بشریت شروع کردند و به مصدق و شریعتی و کوروش استحاله . اگرچه هم نسل ما و هم «آنها» درد را می فهمیدیم و می دانستیم، کمترکسی شجاعت و فرصت گفتن داشت و به نظرم آنجا بود که «مردمِ گوینده» قهرمان شدند. حتا قهرمان تر از چاره گرها؛ شاملو و اخوان، خاتمی و چهارده روزنامه، دانشجو، دانشجو، دانشجو.. پرده ها یک به یک فروافتادند. کم کمک صدای نسل ما هم شنیده می شد. و در همان حال و هوا بود که فرهنگ لغت ما شکل می گرفت. هر اعتراضی ارزش شد. حتا اگر فرزاد حسنی بود یا شب های برره.. توی همه ی این صداها آن ترانه های «بدون شرح» هم به تدریج تفسیر و تعبیری پیدا کردند. ما و شاهین حاصل این همه جورُواجورهای این سال ها هستیم؛ حاصل همخوابگی نامانوس و فکرنشده ی سنت و روشن فکری و مدرنیته ی وارداتی. حس دختر تنهایی را داشتیم که از همه سو به او خیانت شده.
از طنزگل آقایی تا ترانه های تند شاهین راه کوتاه اما دشواری بود. زخم عمقی و ملتهب می شد، اما دیوار هنجارها بلند بود. و ما؟؟ کودک ناقص الخلقه ای* با افکاری به شدت متناقض که حتا شرم دارد خودش باشد. ضربه آخر برای نسل ما ترک وطن بود. اگر بیرون از ایران زندگی می کنید،
می دانید که چقدر «خود» تان بودن و ماندن سخت است. هویت ناموزون و منکسر ما
در برخورد با فرهنگ و تکنولوژی غرب تازه برهنه می شود و سخت شکننده است.
اشعار و آوازهای شاهین اعتراض آشکاری است به بی برنامگی برای یک نسل، به نادیده گرفته شدن آن کودک ناتوانی که فکری برای هویتش نشد. او نه تنها به سیاست، که به تاریخ، به خانواده، به خیابان، به تضاد طبقاتی، به سنت ژنده، به بورژوازی ارزان، و حتا به خودش اعتراض دارد. و از همه بیشتر به آنها که می دانستند چه خواهد شد و حتا اگر نه می دانستند مدعی دانستن بودند و کاری نکردند. بیرون گود نشین های تز-در-کن و جماعت مصلحت اندیشی که آخرین چیزی که برایشان مهم است جان و شرافت انسان است، که جای خود دارند. تنها جای امن برای اووما ذهن پرآشوب خود اووماست. ذهن همان کودک ناقص الخلقه ای که درد و زدگی از این همه چندفضایی بودن و چندمتناقض نمودن را چشیده. اگرچه کمتر صدایی داشته، اما اگر داشته از جان و دل توی خیابان هاش پا گذاشته. «متولد هزاروسیصدوپنجاه ونه، در یکی از شهرستان های ایران، و از سال دوهزاروچند ساکن ینگه ی دنیا» همین کافیست تا حدس بزنید چه آوازه خوان متناقضی هستیم.
اشعار و آوازهای شاهین اعتراض آشکاری است به بی برنامگی برای یک نسل، به نادیده گرفته شدن آن کودک ناتوانی که فکری برای هویتش نشد. او نه تنها به سیاست، که به تاریخ، به خانواده، به خیابان، به تضاد طبقاتی، به سنت ژنده، به بورژوازی ارزان، و حتا به خودش اعتراض دارد. و از همه بیشتر به آنها که می دانستند چه خواهد شد و حتا اگر نه می دانستند مدعی دانستن بودند و کاری نکردند. بیرون گود نشین های تز-در-کن و جماعت مصلحت اندیشی که آخرین چیزی که برایشان مهم است جان و شرافت انسان است، که جای خود دارند. تنها جای امن برای اووما ذهن پرآشوب خود اووماست. ذهن همان کودک ناقص الخلقه ای که درد و زدگی از این همه چندفضایی بودن و چندمتناقض نمودن را چشیده. اگرچه کمتر صدایی داشته، اما اگر داشته از جان و دل توی خیابان هاش پا گذاشته. «متولد هزاروسیصدوپنجاه ونه، در یکی از شهرستان های ایران، و از سال دوهزاروچند ساکن ینگه ی دنیا» همین کافیست تا حدس بزنید چه آوازه خوان متناقضی هستیم.
شاهین نجفی چهار آلبوم دارد که دوتای اول این لیست را می توانید از آمازون تهیه کنید:
- آلبوم هیچ هیچ هیچ
- آلبوم سال خون
- آلبوم توهم
- آلبوم ما مرد نیستیم
و همین طور دوتا از تک آهنگ های او که پیشنهاد می کنم:
- آهنگ ایستاده مردن
- آهنگ تو حلقم.
برای بقیه کارهای او و نمونه اجراهایش می توانید شبکه ی یوتیوب او را ببینید.
* این را که می نوشتم ناگهان یاد شخصیت آن کودک معلول افتادم توی فیلم ارتفاع پست (نوشته ی اصغر فرهادی و ابراهیم حاتمی کیا)؛ شاهین. یادم هست، برای من و دوستم که فیلم را برای اولین بار توی سینما می دیدیم، حال و هوا و سرنوشت او چقدر آشنا بود.